امروز بعد از سالها رفتم سوپر مارکت محله‌مون، اینکه میگم بعد از سالها برای اینه که واقعا بعد از سالها رفتم. قبل از اینکه برم تو مغازه مدام داشتم تکرار میکردم که خب رفتم تو اول میپرسم تخم‌مرغ دارین یانه اگه داشتن میخرم. وقتی میخواستم از در برم داخل سه اقایی دم در بود که خب فکر کردم اون فروشنده‌ست، میخواستم دهن وا کنم بگم تخم‌مرغ دارین که دیدم یه اقای دیگه پشت پیشخوان مغازه نشسته وقتی بار اول بهش گفتم« تخم‌مرغ دارین؟» برگشت سمتم گفت چی؟ دوباره تکرار کردم تا فهمید، خلاصه اینکه بالاخره خریدم؛ ولی خیلی سخت بود، وقتی یکاری رو برای مدت طولانی انجام نمیدی و میخوای دوباره شروعش کنی خیلی سخته[ اینو بگم اینجا که مثلا تو ذهنتون این حباب به وجود نیاد که وا مگه میشه نره سوپر مارکت و اینها! اره خب میشه یا خریدامو میذارم برای وقتی که میریم فروشگاه یا به بقیه میگم:/ ( اینیکی رو هم باز کنم تو این پرانتز که فروشگاه راحت‌تره برام چون نیازی نیست از کسی چیزی در مورد اون محصول بپرسم.)].

یه کتابی رو جدیدا تموم کردم به اسم سقوط که باید بگم خوب بود اما طبق تعریفایی که ازش شنیده بودم بیشتر ازش توقع داشتم که ادم رو بگیره. نوشته‌های پشت جلدش و مقدمه‌ش نظرات یسری نویسنده دیگه درمورد کتاب بود که از نظر من پیاز داغش رو خیلی زیاد کرده بودن اونقدرها هم داستان بگیری نبود ولی قشنگ بود. 

یهویی دلم خواست برم کلاس یوگا، از طرفی هم نمیخوام از خونه برم بیرون و حوصله ندارم.

امروز نون خرمایی درست کردم جاتون خالی خیلی با چایی میچسبه:)، خیلی حال داد حتما اگه میتونین امتحانش کنین. اون قسمت ورز دادن خمیر و چونه گرفتن خمیر به نظرم از بقیه جاهاش خیلی بیشتر حال میده. یه مدتیِ که هراز گاهی یه غذایی که تاحالا نخوردم یا خودم درست نکردم رو درست میکنم و خب نتیجه واقعا خوبه؛ آشپزی کردن واقعا ارامش میده به ادم البته اگه دورتون خلوت باشه و فقط خودتون باشین موقع تهیه کردنش( اینم بستگی به خودتون داره).

خلاصه اینکه امیدوارم خوب باشین:)).

​​​

​​​​​​